بگو چیستی!
يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ
از نقطه خال لبت
یا خط نازک لبانت
کمان ابروهایت
یا تیر سهمگین زلفهایت
سرگردان مبداء وصفم.
نگاهت را
و صدایت را، که چون شُرشُر باران به دلم می بارد
روشنی مهتاب تنت را چه بگویم
که لانه خوبیست برای مرغکی بی پروا
در انبوه درختان بلوط بازوانت
چشمه ای اگر؛ لاجرعه بنوشمت
کوهی اگر؛ در آغوش بگیرمت
رودی اگر؛ در ژرفایت بمیرم
آسمانی اگر، در آغوشم بگیر
چیستی؟ بگو چیستی تا همان کنم
بگو کیستی که آفتاب از حوالی چشمانت طلوع می کند
و رود از حوالی دهانت سرچشمه می گیرد
و آسمان از حوالی نگاهت شکوه می گیرد
محشر من!
از ریه هایم خالی نکن نفس های آلوده به هوست را
جهان اقتباسی ناشیانه است از تنت و چهره موزونت
- ۹۲/۱۱/۲۷