نوبت من که شد، غمزه چشمهات دردآلود شد. نوبت من که شد، سرخی لبهات بوی برگریزان پاییز گرفت.
فریب خاموشی لبهام را نخور اهورای من؛ حس دوست داشتن دارند، تشنه گرما.
چند صباحیست، که گونههام دوست دارند با سرخی لبهات سرخ شوند.
آسمان امشب برایم بهانه باران را آورده. با من مدارا کن. امشبی چشم مستت را به نگاهم بدوز و قبلهام را عوض کن.